دنیای کرایه ای...(آریو بتیس)

چیزی شبیه داستان

در اینجا می توانید داستانک وداستانهای نوشته شده ی من رامطالعه کنید.

دنیای کرایه ای...(آریو بتیس)
باد سردی بازوهای برهنه اش را چنگ میز د.حس پوشیدن لباس گرم را نداشت.در کنار پنجره ی نیمه باز ایستاده بود و به آواز دریا گوش می داد.
امشب دریا با آسمان قهر بود وگر نه می شد در چهره اش بازتاب ستاره ها را تماشا کرد.
بدجوری دلش گرفت.
شانس آورد که مهتاب به موقع به دادش رسید.
انگار ماه ،از لابه لای ابرهای بی خواصیتی که نای باریدن هم نداشتند،روزنه ای پیدا کردوبا ستونی از نور بین دریا و آسمان واسطه ی آشتی شد.
کمی صورتش را چرخاند،مرد بی خیالتر از ماهیها در خواب بود.
همیشه همینطور بود،تمام مشتریهایش چند ساعتی به صبح مانده خوابشان می برد واو بود که در فراموشی، بیدار می نشست وقالی تنهاییش را رج می زد.
با خودش گفت: این هفته را شانس آوردم،پول نقد،ویلای زیبا ،غذای خوب.این پیرمرد هم مهربان به نظر می رسد،شاید اگر کمی بیشتر مایه بگذارم ،موقت را دائم کند.
مثل دختر بچه ای بازیگوش ،برای لحظاتی کوتاه خیال بافی کرد، افسوس که قاب عکس روی میز آرایش ،مثل موج سنگین دریا ،قصر ماسه ای اش را ویران کرد.چقدر زن کنارپیر مرد، شبیه مادرش بود.مثل گذشته،تن به حقیقت داد.
یادش آمد اینجا همه چیز کرایه ای است ،همسرش،ویلایش ،تختخوابش وحتی خودش.

امیرهاشمی طباطبایی-پاییز91



نظرات شما عزیزان:

محسن نیرومند
ساعت17:49---30 آبان 1391
سلام
زیبا نوشتید
از توصیفات قشنگی برخوردار بود داستان


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت21:24توسط امیر هاشمی طباطبایی | |